اللهم صل علی محمد و آل محمد

ابزار وبلاگ

کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

شراب روحانی
شراب روحانی
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی
آنگاه که جرعه ای نوشیدم جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, حقیر فریاد |

 

اشک در اقیانوس درونم موج میزند ،خورشیدی میخواهد تا این دانه های غلطان را از عمق اقیانوس بچیند ودر آسمان دیدگانم برویاند.

دل پر است از غم و سینه مالامال است از تنهایی.

اما.....

چشمانم هوای باریدن ندارد.چشمانم به کویر خشکی میماند که سالهاست تکه ابری از آسمان آنجا نگذشته است.

کویر ترک خورده چشمانم هوای باریدن ندارد.

ای خورشید هستی من بتاب!

(آسمان هم ابری است،آسمان هم برفی است )

آسمان میبارد چه باریدنی زمین سفید سفید شده است همه جای زمین یکدست شده است همه یکی شده اند

کاج بلند سبز، درخت بادام پراز شکوفه، خاک تیره همه و همه یکرنگ شده اند.

اما...

چرا دل و چشم من یکرنگ نمیشوند.

اقیانوسی و کویری دور از هم !!

تو خورشیدم باش بتاب بر اقیانوس دل من و قطات اشک را بر اقیانوس دیدگانم بجوشان.

کویرم را سیراب کن.

من کویرم تو سیرابم کن.

ای انتظار دل غمدیده من باز هم آدینه ای دیگر را  به امید تو آغاز کرده ام.

ناامیدم مکن ، ناامیدم مکن



نظرات شما عزیزان:

دختر چادری
ساعت17:56---18 اسفند 1391
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع "خدا " رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.

مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش بلند و اصلاح نکرده پیدا نمی شد.

آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.

مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد ! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.